جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۷

حال

۱.
امسال هم سال را تحویل گرفتم، اما رسید ندادم. شاید اگر مجبور می‌شدم رسید بدهم نسبت به این همه زمانی که برای خوش‌حال بودن و اصلاح تدریجی در اختیارم قرار گرفته بیشتر احساس مسئولیت می‌کردم؛ و همین طور نسبت به تمام زمان‌های از دست رفته‌‌ی سالی که گذشت.

۲.
اول فروردین هم یکی از آن روزهایی است که به خودمان وعده‌اش را زیاد می‌دهیم. مثل اول هر ماه، یا شنبه هر هفته، یا همین فردا صبح. وسیله‌ای برای فرار از «حال». اما شروعش با شوق و هیجان همراه است، با هزاران آرزوی خوب، با «قصد دارم»‌ها و برنامه‌های فراوان در سر؛ برنامه‌هایی که به مرور در روزمرگی‌هایمان میرا می‌شوند. شاید اگر به جای آغاز هر سال‌مان بیشترین شوق را در آغاز هر روزمان می‌داشتیم «حال» خیلی بهتری می‌داشتیم.

۳.
با وجود این که معتقدم آغاز هر روز بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از آغاز هر سال است؛ اما شوق و هیجان در لحظه‌ی تحویل سال را نشانه‌ی زنده بودن، و بی‌تفاوتی به آن را نشانه‌ی مرگ تدریجی می‌دانم.

۴.
دعای تحویل سال را خیلی دوست دارم. به خصوص استفاده از کلمه‌ی «حال» در آن. می‌شد از خیلی کلمات دیگر به جای آن استفاده کرد. اما در «حال» شعور فراوانی نهفته است. زمانی با این مشکل داشتم که درخواست مستقیم از خدا برای خوش‌حال کردنمان نشانه‌ی بی‌اختیاری و ضعف است. ما باید از خدا می‌خواستیم که کمک کند خودمان تلاش کنیم برای خوش‌حال شدنمان. امسال می‌گویم تلاش کردن «حال» می‌خواهد. انسان موجود قوی و در عین حال بسیار ضعیفی است. شاید بتواند آسمان‌ها را تسخیر کند؛ اما در فرو بردن هر لقمه مسیر بین مرگ و زندگی را طی می‌کند ... در فروبردن هر لقمه.

۵.
بعضی آرزوهای سال نو مثل «امیدوارم تمام مریض‌ها شفا پیدا کنند»، «امیدوارم در جهان صلح پایدار برقرار شود»، «امیدوارم فقر در جهان ریشه‌کن شود» و آرزوهایی از این قبیل همان قدر کلیشه‌ای و غیر قابل باورند که کوباندن مشت محکم در دهان استکبار در تمامی مصاحبه‌های بیست و دوم بهمن هر سال کلیشه‌ای و باورناپذیر است. در نیات پاک انسان‌های دوست‌داشتنی‌ای که این آرزوها را دارند هیچ شکی نیست. اما این آرزوها با تاریخ و طبیعت بشر در تناقض‌اند. هرگز روزی نخواهد آمد که انسانی بیمار نباشد؛ انسانی فقیر، محتاج و بی‌سرپناه نباشد؛ یا آدمی‌زادی انسانی دیگر را به هر دلیلی نکشد.

۶.
امیدوارم در سال جدید ارزش هر یک روز را بیشتر بدانم.
امیدوارم بتوانم بیشتر خودم را ببخشم و بیشتر دیگران را؛ نه فقط کلامی، بلکه در ذهن نیز.
امیدوارم رَوَند تابع عمرم صعودی باشد. این آرزو را برای شما نیز دارم.
امیدوارم آدم‌ها کمتر یکدیگر را به راه راست هدایت کنند و نیز کمتر یکدیگر را منحرف کنند.
کمتر به بهانه‌ی منافع‌شان دیگران را بکشند؛ و به خاطر ایدئولوژی، خود و دیگران را.
امیدوارم از تعداد محتاج‌ها و بیماران کاسته شود.
برای خود و شما، سلامتی فکری، روحی، و جسمی بیشتر از گذشته آرزومندم. شاید به دلیل برخی بیماری‌ها، سومی میسر نباشد؛ اما دو تای اول در هر شرایطی میسر است.
امیدوارم مسیر زندگی خود را به نحوی انتخاب کنیم که امکان (فرصت؟) بیشتری برای تلاش کردن برای رسیدن به آرزوهایمان فراهم شود. امیدوارم از بیشتر این فرصت‌ها استفاده کنیم. امیدوارم به تعدادی از آرزوهایمان که برایش تلاش کردیم برسیم تا انگیزه برای تلاش کردن از بین نرود.
امیدوارم خداوند حال‌هایمان را به بهترین حال‌ها تبدیل کند.

پنجشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۶

فقیر و غنی

چه احمقی بودم، واسیلی.
آدما همیشه همون آدما اند.
آدم جدیدی در کار نیست.
ما چه‌قدر تلاش کردیم جامعه‌ای بسازیم که در اون همه با هم برابر باشند۱،
تا دیگه چیزی وجود نداشته باشه که به خاطرش به همسایه‌ات حسودیت بشه.
اما همیشه چیزی برای حسودی کردن وجود داره.
یه لبخند...
یه دوستی.
چیزی که از آن تو نیست اما می‌خواهی تصاحبش کنی.
در این دنیا –حتی در شوروی-
همواره غنی و فقیر وجود خواهند داشت.
غنی در هدیه...
فقیر در هدیه.
غنی در عشق...
فقیر در عشق.

از فیلم Enemy at the Gates

پ.ن:

۱. منظور ایده‌آل‌های کومونیستی به کارگرفته شده در شوروی است.

۲. قسمتی از موسیقی متن فیلم Enemy at The Gates ساخته‌ی جیمز هورنر (دو و نیم مگ)

جمعه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۶

انعکاس

گفت: مادر را چرا کشتی؟
گفت: چیزی دیدم که لایق نبود.
گفت: آن بیگانه را می‌بایست کشتن.
گفت: هر روز یکی را کُشم؟

اکنون هر چه تو را پیش آید، نفس خود را ادب کن تا هر روز با یکی جنگ نباید کردن.

...

... عالم بر مثال کوه است. هر چه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. و اگر گمان بری که من خوب گفتم، کوه زشت جواب داد، محال باشد که بلبل در کوه بانگ کند، از کوه بانگ زاغ آید یا بانگ آدمی یا بانگ خر. پس یقین دان که بانگ خر کرده باشی.

بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کـوه را بانــگ خر چه فرمــایــی؟

خلاصه‌ای از حکایت ۷۵ از گزیده‌ی فیه ما فیه: مقالات مولانا
به تلخیص حسین الهی قمشه‌ای

سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۶

محافظه کار

نشست روی جدول پیاده‌رو٬ دو دست کوچکش را انداخت زیر چانه‌اش و زل زد به آن طرف خیابان. از لابه‌لای ماشین‌های در حال عبور تصویر منقطع بستنی‌فروشی را تماشا می‌کرد که بچه‌های شاد احاطه‌اش کرده بودند. لحظه‌ای به خودش آمد و خنده‌اش گرفت. همین امروز صبح بود که سر کلاس هر چه تلاش می‌کرد نمی‌توانست حتی یک دقیقه تمرکز کند و به درس گوش بدهد. از زنبوری که خودش را به شیشه می‌زد گرفته تا تک‌تک ترک‌های روی دیوار و خطوط ریزشان را به یاد می‌آورد؛ اما کلمه‌ای از حرف‌های معلم را نه. ولی الآن ... یک ربعی می‌شد که زل زده بود به بستنی‌فروش؛ و بی آن که خودش را مجبور به تمرکز کند٬ چشم از او برنداشته بود. نه عبور ماشین‌ها و نه صدای گوش‌خراش بوق‌شان حواسش را پرت نمی‌کرد. دست خودش نبود٬ انگار ... در درون چیزی کم داشت که اکنون آن‌سوی این خیابان یافته بود. درست نمی‌دانست؛ خنکی بستنی بود یا شادی فریبنده‌ی کودکان. هوس کرده بود مثل آنان باشد؛ شاد باشد؛ و فکر می‌کرد برای این کار احتیاج به بستنی دارد. این اشتباه او به هیچ وجه احمقانه نبود؛ از سر کودکی هم نبود...

تعجبی نداشت که در دلش می‌گفت «کاش این خیابان لعنتی وجود نداشت. کاش بستنی فروش این سمت خیابان بساط کرده بود. کاش اصلا مسیر خانه تا مدرسه‌ی من از آن سمت خیابان می‌گذشت. مگر فرق من با این بچه‌ها چیست؟» و این جور گلایه‌های بی‌فایده از شرایط تغییر ناپذیری که انتخابشان نکرده بود. فقط یک راه داشت؛ از خیابان عبور کند. این خیابان عریض پر رفت و آمد قربانی‌های زیادی گرفته بود. نگاهی به خیابان انداخت. چقدر ماشین‌٬ چقدر عجله٬ چقدر ترسناک. چقدر مادر سفارش کرده بود. بچه بود و خوشبین به آینده؛ فکر می‌کرد یک بستنی آن قدر ارزش ندارد که به خاطرش تصادف کند و بمیرد. کسی چه می‌دانست شاید هم تصادف نمی‌کرد٬ اون‌قدرها هم بی دست و پا نبود. اما مرگ ... مرگ حتی اگر ترسناک نباشد٬ معمای بزرگی است...

در این نزدیکی‌ها٬ و نه حتی خیلی دور٬ خیابان‌های فراوانی وجود دارند که هر روز قربانی می‌گیرند ولی آن سوی‌شان جاذبه‌های زیادی وجود دارند. شاید هنگام عبور از اولین خیابان بمیری. شاید خیابان بعدی تو را بکشد. شاید همه‌ی خیابان‌ها را به سلامت عبور کنی اما قربانی آخرین‌شان شوی. شاید هم زنده بمانی و به هدفت برسی و بعد از خودت بپرسی «که چی؟ این آن چیزی نبود که فکرش را می‌کردم». شاید هم به هدفت برسی و لبخند ناب رضایت به لب داشته باشی. شاید ... شاید ... شاید ... اما اگر خطر نکنی٬ و فقط بنشینی و زل بزنی به آن طرف خیابان٬ «به آرامی آغاز به مردن می‌کنی» و پژمرده می‌شوی؛ صد درصد تضمین شده؛ تا روزی خشک شوی.

سه‌شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۶

چرا این مرد می‌خندد؟

این مرد نه تنها می‌خندد، بلکه سعی می‌کند برای دوربین دستی نیز تکان بدهد. بقیه عکس‌ها را این‌جا ببینید.

* عکس‌ها از آکو سالمی

جمعه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۶

وُرد ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷ در کنار هم

چطور می‌توان وقتی Word 2003 و Word 2007 را باهم نصب کردید، از دست آن setup اولیه که هر کدام از Word ها به محض اجرا، خود را پیش‌فرض می‌کند خلاص شد؟

این‌جا راه حلش توضیح داده شده. اما از ترس مرگ این لینک با ارزش در آینده، عینا مراحل در زیر می‌آید:

 

بر فرض می‌خواهیم Word 2007 پیش‌فرض باشد:

۱. تمامی برنامه‌های Word که باز هستند را ببندید

۲. Word 2007 را اجرا کنید و بگذارید setup آن در ابتدا به طور کامل اجرا شود و بعد Word را ببندید.

۳. regedit را اجرا کنید و بروید به کلید زیر:

HKEY_CURRENT_USER\Software\Microsoft\Office\11.0\Word\Options

۴. یک DWORD به نام NoRereg اضافه کنید و مقدارش را مساوی ۱ قرار دهید.

 

با این کارها ما Word 2003 را مجبور کردیم که دیگر عمل نصب و ثبت مجدد خود را انجام ندهد. اگر می‌خواهید Word 2003 پیش‌فرض باشد، همین مراحل را با این تغییر انجام دهید که جای 2003 و 2007 را با هم و همین‌طور 11.0 و 12.0 را نیز باهم عوض کنید (مثلا به جای Office/11.0 بروید سراغ Office/12.0).

 

پ.ن:

ممنون از مهرداد

شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

برف و باد

یکشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۶

رونین

احتمالا فیلم رونین را دیده‌اید. فیلم با شرح معنی کلمه‌ی رونین آغاز می‌شود:

«در ژاپن فئودال، طبقه‌‌ی جنگجوی سامورائی‌ها، قسم می‌خوردند که تا پای جان از ارباب خود محافظت کنند. سامورائی‌هایی که اربابشان کشته می‌شد باید ننگ بزرگی را تحمل می‌کردند، و مجبور بودند در کل کشور سرگردان شوند، تا کسی پیدا شود آنان را به عنوان شمشیرزن یا راه‌زن به خدمت بگیرد. به این جنگجویان بی‌ارباب، دیگر سامورائی اطلاق نمی‌شد. آنان را با نام دیگری می‌شناختند. به این افراد می‌گفتند: رونین»

فیلم پر است از رونین؛ افرادی که برای نقشه‌ی سرقت یک چمدان دور هم جمع می‌شوند. افرادی که سابقا برای کشوری جاسوسی می‌کرده‌اند، اما حالا ... دیگر کار نداشتند. افرادی که به هم خیانت می‌کردند و حاضر بودند هم‌دیگر را بکشند و به هر قیمتی که شده چمدان دزدیده شده را به کسی بفروشند که قیمت بالاتری را پیش‌نهاد می‌دهد. حتی کارگردان فیلم هم یک رونین است. فیلم‌های وی چند سال قبل از رونین، بی‌استقبال بودند. اما او این بار با استفاده از چند ستاره‌ی بزرگ سینما و داستان پر زد و خورد، مخاطب عام را جذب کرد.

در تعریف رونین، به جای سامورائی بگذارید انسان‌ (هر انسانی) و به جای ارباب بگذارید اعتقادات، عقاید، ارزش‌ها. وقتی اعتقادات یک فرد بمیرند، آن فرد دیگر اربابی ندارد؛ نه از شکستن می‌ترسد، نه از شکسته شدن؛ نه از تحقیر کردن می‌ترسد، و نه از تحقیر شدن؛ طرف ناحق را می‌گیرد اگر سود بیشتری به او برساند؛ برای منافع‌اش دست به هر کاری می‌زند؛ رونین می‌شود.

مدتی است آثار رونین شدن را در خودم می‌بینم. من از رونین بودن می‌ترسم...

دوشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۶

از بین بردن نیولاین از انتهای یک متغیر

اگر فایلی داشته باشید که در هر سطر آن یک مقدار ذخیره شده باشد، با حلقه‌ی for زیر می‌توان هر سطر را خواند، اما این مشکل وجود دارد که متغیر line یک کاراکتر نیولاین در انتها خواهد داشت که برای ما نامطلوب است.

Initial Wrong Script
  1:   #! /bin/bash
  2:   
  3:   for line in `cat input.txt`; do
  4:       echo "<tag>${line}</tag>"
  5:   done

برای رفع این مشکل می‌توان یا از هر متغیر نیولاین را حذف کرد:

Removing new-line from variable
  1:   #! /bin/bash
  2:   
  3:   for line in `cat input.txt`; do
  4:       line=`echo $line | awk '{ str1=str1 $0 }END{ print str1 }'`
  5:       echo "<tag>${line}</tag>"
  6:   done

یا از فایل اولیه یک فایل جدید ساخت که در آن به جای نیولاین از فاصله استفاده شده باشد. یعنی کل فایل اولیه تبدیل شود به یک فایل یک خطی که در آن مقادیر تنها با کاراکتر فاصله از هم جدا شده باشند:

Replacing new-line with space in a new file
  1:   #! /bin/bash
  2:   
  3:   for line in `cat input.txt | awk '{ str1=str1 $0 " " }END{ print str1 }'`; do
  4:       echo "<tag>${line}</tag>"
  5:   done

به تفاوت در پارامترهای awk در دو روش فوق توجه کنید.

یکشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۶

یک مثال ساده برای درک بهتر پایپ

یک اسکریپت ساده که در یک حلقه منتظر ورودی کاربر است، و یک پیغام سلام چاپ می‌کند. عملیات ورود با EOF یا Ctrl+D در UNIX و Ctrl+Z در DOS خاتمه می‌یابد.

sayhello.sh
  1:   #! /bin/bash
  2:   
  3:   while read name; do
  4:       echo Hello $name
  5:   done

نمونه‌ی خروجی:

Output
$ ./sayhello.sh
Amir
Hello Amir
Kamran
Hello Kamran
[Ctrl+D]
$

یک فایل می‌سازیم که در آن در هر خط یک نام قرار دارد. با دستور cat‌ می‌توان محتویات فایل را به stdout فرستاد.

Creating names.txt
$ echo -e "Ali\nHasan\nAkbar\nAsghar" > names.txt
$ cat names.txt
Ali
Hasan
Akbar
Asghar
$

با استفاده از پایپ خروجی cat را به ورودی اسکریپتی که قبلا نوشتیم می‌فرستیم.

using pipe
$ cat names.txt | ./sayhello.sh
Hello Ali
Hello Hasan
Hello Akbar
Hello Asghar
$

از پایپ می‌توان بین توابع داخل یک اسکریپت هم استفاده کرد.

این پست نیز در همین رابطه بود.