۱.
امسال هم سال را تحویل گرفتم، اما رسید ندادم. شاید اگر مجبور میشدم رسید بدهم نسبت به این همه زمانی که برای خوشحال بودن و اصلاح تدریجی در اختیارم قرار گرفته بیشتر احساس مسئولیت میکردم؛ و همین طور نسبت به تمام زمانهای از دست رفتهی سالی که گذشت.
۲.
اول فروردین هم یکی از آن روزهایی است که به خودمان وعدهاش را زیاد میدهیم. مثل اول هر ماه، یا شنبه هر هفته، یا همین فردا صبح. وسیلهای برای فرار از «حال». اما شروعش با شوق و هیجان همراه است، با هزاران آرزوی خوب، با «قصد دارم»ها و برنامههای فراوان در سر؛ برنامههایی که به مرور در روزمرگیهایمان میرا میشوند. شاید اگر به جای آغاز هر سالمان بیشترین شوق را در آغاز هر روزمان میداشتیم «حال» خیلی بهتری میداشتیم.
۳.
با وجود این که معتقدم آغاز هر روز بسیار مهمتر و ارزشمندتر از آغاز هر سال است؛ اما شوق و هیجان در لحظهی تحویل سال را نشانهی زنده بودن، و بیتفاوتی به آن را نشانهی مرگ تدریجی میدانم.
۴.
دعای تحویل سال را خیلی دوست دارم. به خصوص استفاده از کلمهی «حال» در آن. میشد از خیلی کلمات دیگر به جای آن استفاده کرد. اما در «حال» شعور فراوانی نهفته است. زمانی با این مشکل داشتم که درخواست مستقیم از خدا برای خوشحال کردنمان نشانهی بیاختیاری و ضعف است. ما باید از خدا میخواستیم که کمک کند خودمان تلاش کنیم برای خوشحال شدنمان. امسال میگویم تلاش کردن «حال» میخواهد. انسان موجود قوی و در عین حال بسیار ضعیفی است. شاید بتواند آسمانها را تسخیر کند؛ اما در فرو بردن هر لقمه مسیر بین مرگ و زندگی را طی میکند ... در فروبردن هر لقمه.
۵.
بعضی آرزوهای سال نو مثل «امیدوارم تمام مریضها شفا پیدا کنند»، «امیدوارم در جهان صلح پایدار برقرار شود»، «امیدوارم فقر در جهان ریشهکن شود» و آرزوهایی از این قبیل همان قدر کلیشهای و غیر قابل باورند که کوباندن مشت محکم در دهان استکبار در تمامی مصاحبههای بیست و دوم بهمن هر سال کلیشهای و باورناپذیر است. در نیات پاک انسانهای دوستداشتنیای که این آرزوها را دارند هیچ شکی نیست. اما این آرزوها با تاریخ و طبیعت بشر در تناقضاند. هرگز روزی نخواهد آمد که انسانی بیمار نباشد؛ انسانی فقیر، محتاج و بیسرپناه نباشد؛ یا آدمیزادی انسانی دیگر را به هر دلیلی نکشد.
۶.
امیدوارم در سال جدید ارزش هر یک روز را بیشتر بدانم.
امیدوارم بتوانم بیشتر خودم را ببخشم و بیشتر دیگران را؛ نه فقط کلامی، بلکه در ذهن نیز.
امیدوارم رَوَند تابع عمرم صعودی باشد. این آرزو را برای شما نیز دارم.
امیدوارم آدمها کمتر یکدیگر را به راه راست هدایت کنند و نیز کمتر یکدیگر را منحرف کنند.
کمتر به بهانهی منافعشان دیگران را بکشند؛ و به خاطر ایدئولوژی، خود و دیگران را.
امیدوارم از تعداد محتاجها و بیماران کاسته شود.
برای خود و شما، سلامتی فکری، روحی، و جسمی بیشتر از گذشته آرزومندم. شاید به دلیل برخی بیماریها، سومی میسر نباشد؛ اما دو تای اول در هر شرایطی میسر است.
امیدوارم مسیر زندگی خود را به نحوی انتخاب کنیم که امکان (فرصت؟) بیشتری برای تلاش کردن برای رسیدن به آرزوهایمان فراهم شود. امیدوارم از بیشتر این فرصتها استفاده کنیم. امیدوارم به تعدادی از آرزوهایمان که برایش تلاش کردیم برسیم تا انگیزه برای تلاش کردن از بین نرود.
امیدوارم خداوند حالهایمان را به بهترین حالها تبدیل کند.
8 نظر:
می آیند و می روند!!! روزها!!! سال ها!!! آدمیان... راستی گاهی ادم با اینکه "میداند" این آروزهای کلیشه ای غیرعملی و احمقانه اند باز هم زمزمه شان می کند!!!
امیدوارم حالتان به بهترین حال تبدیل شود
همیشه در این لحظات دعا می کنیم که: دستی از غیب برون آید و کاری بکند. اما ما همچنان نشسته ایم تا کسی برای ما کاری بکند و یا راه را نشانمان بدهد غافل از اینکه... من هم از دعا های الکی تنفر دارم که مثلا خدا همه مریض ها را شفا دهد یا از این جور چیزها اما یک معنی می دهد هنوز بشر نمی داند چه می خواهد براستی دغدغه ای بزرگتر از بیماری وجود ندارد؟ نمی دانم حتی امسال برخلاف سنوات گذشته نمی دانستم چه دعایی بخوانم و از خدا چه بخواهم. از خدا چه بخواهم؟
@مرضیه:
خیلی متشکرم؛ امیدوارم حال اکثر ما به بهترین حالها تبدیل شود. در مورد آرزوهای کلیشهای هم گاهی زمزمهاشان میکنیم نه برای این که هدف را نشان دهیم؛ بلکه برای این که مسیر را مشخص کنیم. مثلا یک ایدهآل را نشان میکنیم تا مسیر روشنتر شود در حالی که در دل میدانیم این ایدهآل دست نیافتنی است. اما خیلیها این جملات را به زبان میآورند تا رفع تکلیفی شده باشد و خیلیهای دیگر دقیقا همین ایدهآل را بی کم و کاست میخواهند.
@مهدی:
به نظر من دغدغه مهمتر از بیماری وجود دارد. حتی دغدغه مهمتر از جنگ نیز وجود دارد. و آن این است که آدمها ذره ذره در کارهای بیاهمیت و در روزمرگیهایشان ساییده و محو میشوند. تلفات این نوع نادانی و از بین رفتن از تلفات بیماری و همهی جنگها بیشتره.
:D comment gozashtan too page-i ke PRIVATE shode ye mazzeye khas dare :") ye hesi be adam mide ke engar bayad az hameye forsat estefade kone ke benevise :D
yad e in oftadam ke khastan tavanestan ast :") :-"
nazaretoon chie? khastan tavanestan ast? :D nist? khoonashoon? khoonamoon? :D
shoma matn e kheili ghashangi neveshtin. mesle baghiyey matnhatoon ke ghashang hastan. chizi ke shoma neveshtin kheili khoob mitoone bege ke adami hastin ke kheili chiza baratoon ahamiyat daran ke baraye digaran nadaran. hamin ke minevisid o ba'd taghiresh midid ya mesle alan PRIVATE-esh mikonin, neshoon mide ke ina baratoon mohemman. :") be nazaretoon hamin dalili nist bar inke in neveshte ha bayad inja bashan? na hata age shoma ro tosif nakonan, yek farayand e tafakor ro tosif mikonan. in ke kasi in harfha ro zade ke ma'nie in harfha ham barash mohem boode be khodie khod kafie ke be ina arzesh e hozoor e public bede :")
------------
اینجا موجودی است که حالش خوب است ... دونقطهدی... که همهی روزهای هفته را خیلی کار میکند.. که روز به روز با روز قبلش فرق دارد ... دونقطهدی ... روز قبلش هم با روز قبلترش... چون بچه پروژههایش دارند قد میکشند و همین روزها باید بروند مدرسه که با سواد شوند... سواد هم میگویند چیز خوبی است.. اشکالش این است که بدون امتحان کسی با سواد نمیشود... آخر با امتحان هم کسی با سواد نمیشود از بدبختی! اگر همه میدانند که سواد داریم تا سواد چرا برای باسواد شدن راه بیسوادها را میروند؟ دونقطهدی ... مسئله این است که امتحان هم بعضی وقتها خوب است.. آدم اگر جای جدیدی پا نگذارد که چیزهای جدید را تند تند یاد نمیگیرد! اگر بخواهد که یاد بگیرد، با روش این بیسوادها هم میتواند بین این بیسوادها هم میتواند.. کجا بودیم؟ آهان! بچه پروژهها که رفتند مدرسه، این موجود کلی چیز جدید یاد گرفته است و محتویات حالش هم بالا رفته است
هیچی گفتیم توضیح واضحات بدهیم.. عرض دیگری نیست فعلاً
ارسال یک نظر
جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.