دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۷

تعمیم‌ها همیشه اشتباه نیستند!

توضیحی در مورد این پست...

تعمیم‌ها همیشه اشتباه نیستند، بلکه با قاطعیت از وقوع چیزی خبر دادن اشتباه است. با تعمیم تنها می‌توان احتمال وقوع چیزی را پیش‌بینی کرد، با این شرط که این احتمال نه صفر درصد باشد و نه صد درصد. مثلا اگر ده بار با پای آسیب دیده در یک مسابقه‌ی دو شرکت کردی و هر ده بار آخر شدی، احتمالا مادامی که فکری به حال پای آسیب دیده‌ات نکنی دفعه‌ی بعد هم آخر می‌شوی؛ اما در این مورد نمی‌شود (و نباید) با قاطعیت صحبت کرد. مثلا شاید دفعه‌ی یازدهم یک نفر در مسابقات شرکت کند که وضع پایش از تو بدتر باشد و تو یکی مانده به آخر شوی.

در واقع قبلا تعمیم احتمالی بود در بازه‌ی بسته‌ی صفر و یک. با این طرز فکر قرار است احتمالی باشد در بازه‌ی باز صفر و یک. تفاوت این دو بازه یک اپسیلون است. همین یک اپسیلون یک ویروس ذهنی در خود جای داده است که اگر از بین برود بهبود خوبی در طرز فکر و کیفیت تصمیم گیری‌های ما دارد. ولی برای ایجاد همین یک اپسیلون تغییر در طرز فکر چقدر زحمت باید کشید...

 

جمعه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۷

درد داری؟ داد بزن.

شخصیت فرهاد در «شیدا»ی کمال تبریزی را دوست ندارم؛ نه بد خلقی‌هایش را، نه آرمان‌گرایی‌هایش را، و نه غرورش را. این که این شخصیت را دوست ندارم معنیش این نیست که از نظر من این فیلم بد است. اتفاقا این شخصیت می‌تواند کاملا بر مبنای واقعیت باشد. معنیش این است که در دنیای واقعیت نیز این گونه شخصیت‌ها را نمی‌پسندم، حتی اگر خودم یکی از آن‌ها باشم. یکی باید بیاید و به این مغرورها بگوید که «اگر درد داری داد بزن». داد زدن نشانه‌ی ضعف نیست، نشانه‌ی درد است. کسانی هم که داد نمی‌زنند همیشه برای مراعات حال اطرافیان نیست که این کار را نمی‌کنند، بلکه برای غرورشان است. می‌خواهند بگویند که من قوی هستم. همین که می‌خواهی تظاهر به چیزی کنی خود بزرگترین ضعف است. خودت باش. داد بزن.

«فرهاد» این فیلم، در حالی که مجروح است، چشمانش بسته است، و به شدت درد دارد و داد نمی‌زند؛ عاشق پرستاری می‌شود که برای تسکین دردش شب‌ها زیر گوش او با صدای آرام قرآن می‌خواند. او در حالی که چشمانش بسته است و جز صدای این پرستار هیچ شناخت دیگری از او ندارد، از وی خواستگاری می‌کند. جدای از بحث‌های نمادینی که در این مورد می‌توان راه انداخت، این به ظاهر عقل من می‌گوید، این جور عاشق شدن‌ها عاقبت خوبی ندارند و در دنیای واقعیت فاجعه‌آفرینند. به قول یک ضرب‌المثل «تنها به خاطر یک چال کوچک در لپّ او، با کلّ او ازدواج نکن». اگر چشمانت را باز کردی و دیدی که کارگردان ازل نقش صاحب آن صدا را به لیلا حاتمی نداده بود چی؟

هدفم از این حرف‌ها این است که اول از همه به خودم حالی کنم که فیلم، فیلم است؛ واقعیت، واقعیت. آخر من خیلی وقت‌ها این دو را با هم مخلوط می‌کنم و اشتباه می‌گیرم. ابدا منظورم این نیست که «شیدا»، فیلم بدی است یا داستان بدی دارد. دقیقا برعکس. ۹ سالی است که از ساخت این فیلم می‌گذرد و من بارها دیدمش. با تمام ایرادهایی که این به ظاهر عقل من از اجزای داستان فیلم می‌گیرد؛ باز هم این عاشقانه‌ی آرام به نرمی بر این به ظاهر قلب من می‌نشیند و آرامم می‌کند.