با الهام از این
پست وبلاگ سپهر...
داشتم فکر میکردم
به این که چرا
از بعضیها
بدم میآید یا
ذهنیت خوبی
نسبت بهشان
ندارم.
احتمالا باید به
من بدیای،
ظلمی، چیزی کرده
باشند؛ الکی
که نمیشود.
اما در مورد
خیلیهایشان
هر چه فکر میکنم
این قسمت ظلم
را پیدا نمیکنم.
فکر میکنم
پاسخش این
باشد... آنچه
که من را میآزرد،
آن فرد به
تنهایی نبود،
بلکه تصویر من
در کنار وی
بود. در واقع
من از او بدم
نمیآید، از
خودم در کنار
او بدم میآید،
و ضعفهایم. و
وای بر روزی
که خاطرات تلخ
این ضعفها
مدام به تو
هجوم بیاورند.
به خودت میگویی
او را ببخش،
اما اتفاقی
نیفتاده بوده
که ببخشی. برای
رهایی باید
خودت را
ببخشی.
4 نظر:
و اگر آدم در مقابل خودش سخت گیر باشد، وضع واویلا می شود!!! راستی،نفرت آن پست از نوع چند خط اولی که نوشتید هست!!!
« برای رهایی باید خودت را ببخشی.»
عمیقا موافقم :-)
خیلی خوب هست که آدم خودش رو خیرخواهانه دوست داشته باشه، همیشه و در هر حالی.
من توی زندگی ایم خیلی ها را بخشیدم (البته نه از نوع نفرتی که تو گفتی)
اما هرگز نتونستم خودم را ببخشم.
برای چه باید خود را بخشید مگر گناهی مرتکب شده است؟ همینطور آفریده شده است.
ارسال یک نظر
جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.