دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۷

ذهن‌های ویروسی و ویروس‌های ذهنی

ذهن نیز می‌تواند ویروسی شود، ویروس‌هایش هم کم نیستند. در واقع شاید کمتر ذهنی را پیدا کنید که از میان این همه ویروس به حداقل یکی از آن‌ها مبتلا نباشد. این ویروس‌ها یک دانه‌اش هم می‌تواند زندگی‌ات را خراب کند، یا آرزوهایت را عوض کند یا تو را در رسیدن به اهدافت ناتوان کند. اما وقتی به چندتا از این‌ها مبتلا باشی می‌تواند به کلی فلج‌ات کند. افسار ذهنت را در اختیار بگیرد و به هر جا که آرزوهایت در آن بی‌جان‌تر می‌شوند پرتت کند تا این که بمیری در حالی که هنوز نفس می‌کشی. باید آن بیگانه‌ی سیاه‌پوشی که سکان ذهنت را ربوده از پای در بیاوری. برای این‌کار احتیاج به یک آنتی‌ویروس ذهنی داری. آنتی‌ویروس ذهنی چیزی نیست جز «آگاهی».

مثلا یکی از انواع ویروس‌ها افکار خودآیند منفی هستند، که این‌جا می‌توان با آن‌ها آشنا شد. به نظر می‌آید نام‌شان واضح باشد، افکار منفی‌ای که به طور غیر ارادی و اتوماتیک به ذهن خطور می‌کنند. خیلی از «بایدها» و «نبایدها»، خیلی از تعمیم‌ها و سیاه و سفید دیدن‌ها جزو آن‌ها هستند. شاید مثال‌هایی که در متن زده ملموس نباشد، یا از حقایق زندگی امروزی ما دور باشد؛ اما دسته‌بندی‌ها اون‌قدر واضح هستند که ما خود بتوانیم مثال‌‌های خوبی بزنیم.

خودم برای شروع نیاز دارم با «تعمیم» مبارزه کنم. از استفاده نکردن از قیدهای «هیچ» و «همه» و «همیشه» و «هرگز». می‌خواهم صفر و یک نبینم بلکه همه‌چیز را بین صفر و یک ببینم. در مورد یک واقعه‌ی بد، به طور کامل مقصر نیستم، و به طور کامل بی‌گناه نیز نیستم. اطرافیانم صد در صد بد نیستند و صد در صد فرشته هم نیستند؛ چیزی مابین این دو. هر چه که باشند، همواره می‌توان از آن‌ها آموخت.

 

گفتاورد:

تمامی تعمیم‌ها نادرست‌اند، به انضمام همین تعمیم.

مارک تواین

3 نظر:

ناشناس :

با ویروس های کامپیوتری می شود مسالمت آمیز زندگی کرد اما با ویروس های ذهنی نه!!! شخصاً درگیر مبارزه با تعمیم، منفی بافی و خشک مغزی منطقی به سر می برم!!!هر کدامشان خیلی انرژی می گیرند از آدم!!!

ناشناس :

راستش سینا جان با داسنتن اینکه ذهن در گیر ویرووس است جز نگران کردن خود کاری نمی توان کرد درمان این ویرووس ها که سالها با انسان زندگی کرده اند کار ساده ای نیست. شخصا راه بی خیالی و زندگی مسالمت آمیز را انتخاب کردم و باور کرده ام که "من همین هستم"

سینا ایروانیان :

@مهدی:
فکر می‌کنم زندگی مسالمت آمیز با ذهن بیمار یک تناقض باشه. مثلا با بدبینی یا وسواس چطور می‌شه یک عمر با آرامش زندگی کرد. شاید مثال گنده‌ای زده باشم، اما سر نخ همین مثال‌های گنده رو هم بگیریم آخرش می‌رسیم به یکی از همین ده‌تا. مطمئنا اون چه که باعث می‌شه امثال من به این جور چیزا فکر کنن، یا در موردشون بنویسن یا از کسی کمک بخوان همینه که با ذهن سرکش و بیمار نمی‌شه راحت زندگی کرد.

ارسال یک نظر

جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.