چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۶

آواره

نیمه شب بود و غمی تازه نفس،
ره خوابم زد و ماندم بیدار.
ریخت از پرتو لرزنده شمع
سایهٔ دست گلی بر دیوار.

 

همه گل بود، ولی روح نداشت
سایه‌ای مضطرب و لرزان بود
چهره‌ای سرد و غم‌انگیز و سیاه
گوئیا مردهٔ سرگردان بود!

 

شمع، خاموش شد از تندی باد،
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت، که بود،
که دمی چند درین جا گذراند!

 

این منم خسته درین کلبهٔ تنگ
جسم درمانده‌ام از روح جداست
من اگر سایهٔ خویشم، یارب،
روح آوارهٔ من کیست، کجاست؟

 

از فریدون مشیری

تشنه‌ی توفان، ۱۳۳۴

1 نظر:

ناشناس :

ابي يه اهنگ داره كه من خيلي دوستش دارم بي ربط با انتهاي اين شعر فري هم نيست.
روح بزگوار من،دلگيرم از حجاب تو،شکل کدوم حقيقته،چهره بي نقاب تو...وقتي تن حقيرم رو،به مَسلخ تو ميبرم،مغلوب قلب من نشو،ستيزه کن با پيکرم،اسم منو از من بگير،تشنه معني منم،سنگينه بار تن برام،ببين چه خسته ميشکنم...ميشکنم...
ادامه اش هم به همين قشنگيه از نظر من.

ارسال یک نظر

جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.