شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۵

تعصب

برگرفته از میرزا پیکوفسکی ...

مکعب برگشت به کره گفت: تو در هیج زمینه‌ای اعتقاد مشخصی نداری، جهت‌گیری نکرده‌ای. نسبت به همه‌چیز و همه‌کس با ملایمت برخورد می‌کنی، هیچ وقت حرف تند و تیزی نمی‌گویی. من مطمئن هستم تو هرگز نمی‌توانی با این روش راه را به آخر برسانی. همین مدارا دست و پایت را می‌بندد.

کره گفت: تا پایین کوه مسابقه بدهیم؟

7 نظر:

ناشناس :

سلام سینا جان
خوبه که تو هم شروع کردی.
خوب می‌نویسی
موفق باشی...

سینا ایروانیان :

سلام امید جان.
اینا الکیه ها، جدی نگیر. اون بالا هم نوشتم که این وبلاگ نیست. همین طوری، دور همیم. در هر صورت مرسی از لطفت...

ناشناس :

بيخود كردي كه وبلاگ نيست. مگه دست خودته؟
مگه من مسخره تو هستم كه هي بيام اينجا بعد ببينم كه خاليه!!!
حقا كه شلماني !!!!

سینا ایروانیان :

به به، مهندس. امپراتور نرم‌افزار آینده ;) شلمان با..ته ماکا... ولی جدی این‌جا فعلا یه جور کلکسیونه از چیزایی که به نظرم جالب اومده (با ذکر منبع البته).

ناشناس :

Wind saw the sphere and ask him to climb the mountain.
Some stones at the heart of earth ,moved the mountain.
Galaxy cycled to the end.

سینا ایروانیان :

Nice point of view. Thanks, Ms. Jalili, for your precious comment.

ناشناس :

سلام شما من را نمی شناسید من هم شمارا همچنین.
فقط اینکه قرار نیست مکعب برنده شود اما مهم این است که توانسته کره را وادار به مسابقه کند...
نتیجه ی اخلاقی اش با خودت...

ارسال یک نظر

جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.