شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۶

تابع نزولی

سقوط؛ نزول؛ نه از آن آسمان رویایی که در ذهن ساخته‌ایم؛ بلکه از زمین گِلی که در واقعیت در آن زندگی می‌کنیم. آغازت از زمین باشد و گِل، پایانت کجاست؟ ته چاه، کف لجن‌زار. به جای اکسیژن، لجن به درون ریه‌ها فرو می‌بری. و قسمت دردناک‌تر آن این که به دنیای اطرافت نگاه کنی، و آدم‌های سرگردانی را ببینی که به بهانه‌های واهی صد در صد خودخواهانه، کپی‌های متعددی از خود سرگردان‌شان را به این لجن‌زار اضافه می‌کنند و اضافه می‌کنند و اضافه می‌کنند...

بچه‌گی، یعنی امید؛ امید به آینده؛ آرزوهای رنگارنگ. شنیدی می‌گویند «بچه‌ها دنیای قشنگی دارند»؟ یعنی همین. سال که نو می‌شود، با خودت می‌گویی امسال بدترین سال عمرم بود، اما سال بعد جبران می‌کنم. ترم جدید که شروع می‌شود باز همین جملات قدیمی و تکراری. ترم دارد عوض می‌شود نه تو؛ سال نو می‌شود، نه تو. بزرگ هم که می‌شویم، گاه چقدر راحت بچه می‌شویم و امیدوار. سال به سال که می‌گذرد، باز می‌گویی امسال فرق خواهد داشت اما آهسته‌تر... سال به سال آهسته‌تر... آهسته‌تر... انگار واقع بینی کم کم دارد جای خود را به امید و آرزوهای بچه‌گی می‌دهد. انگار داریم بزرگ می‌شویم...

تابع نزولی یعنی همین. یعنی هر سال به خودت بگویی «امسال بدترین سال عمرم بود». سال بعد باز همین را بگویی. سال بعدش، و سال بعدش. و بعد بنشینی این روند را در ذهن خودت تجسم کنی که اگر بر فرض قرار باشد من خدای ناکرده ۶۰ سال عمر کنم، در لحظه‌ی مرگ مختص عمودی نمودار تابع عمر من ... در کجای این لجن‌زار خواهد بود. سال به سال که می‌گذرد، آن امید‌ها و آرزوها، کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شوند و به جای آن یک جمله رفته رفته نیرو می‌گیرد و نیرو می‌گیرد، تا جایی که هر لحظه با خودت زمزمه‌اش می‌کنی، به آن فکر می‌کنی، گاهی تمام بدنت را می‌لرزاند، گاهی بچه می‌شوی و به آن شک می‌کنی، گاهی از آن می‌ترسی، اما همیشه زمزمه‌اش می‌کنی که «هر چه زودتر جلوی ضرر را بگیری منفعت است». کاش خدا این‌قدر فرینی دوست نداشت...

5 نظر:

ناشناس :

ضرر توی این نوشتتون منو فقط یاد یه چیز انداخت... یاد نفس.. عمر... یاد این که باید تموم شه
دوست دارم فکر کنم که معنی این جمله این بود که هر چی زودتر جلوی نفس رو بگیریم منفعته...

احمقانست ... یک عمر داریم بزرگ می شیم و هر روز بیشتر به یاد بچگی مون می افتیم ... این فقط یه چیزو نشون می ده .. غرق شدن کار همه ی ماست .. هنر اینه که بدونیم قراره تا کجای این لجنزار فرو بریم ... هنر اینه که بدونیم چرا داریم فرو می ریم
خدا به فرینی خوردن خودش ادامه می ده ، اگه حتا یه نفر سعی کنه دست از غرق شدن برداره ممکنه خدا هول کنه و فرینی بپره تو گلوش... مگه نه این که مقدس ترین بعد وجودمون -- همون بعد سوم-- خداست ؟

هر سال داره می گذره ، آره ، و هر سال این آدما -- اینجا دقیقن باید بگم این جماعت -- نمی دونن چند متر بیشتر فرو رفتند و اصلن چرا؟
هنرمندها رو همیشه انکار می کردند ، اما این باعث نشد که هنرمند ها هنرشون رو انکار کنند... هرچند ادعای هنر داشتن هم هنریه

گاهی تابع نزولی یک بشر می شه تابع صعودی اونی که داره از دور نگاهش می کنه ، نه از بالا نه از پایین و نه حتا از روبه رو ... از فاصله ای که حتا نمی تونه تشخیص بده تو ذهن و فکر و احساسش چی می گذره

من عاشق فرینی خوردنشم ، می دونم که بعدش ظرفاشو یا من باید بشورم یا امثال من ، اما اینقدر دوسش دارم که می دونم اگه قراره ظرفای به اون بزرگی رو بشورم قراره پاداش بزرگی هم بگیرم... آخه می دونید که ... خدا خیلی بزرگه ... ظرفاشم بزرگه

می شه هم بچه بود و هم غرق شد و هم خدای امید بود ... امید یعنی رسیدن .. اما رویا یعنی خیال باطل ، پــــوچ ... مثل یه خواب که خودتم باورش نداری

اما وقتی به باور چیزی برسی ... اون موقع ست که دیگه تا ته ته اون لجن زار هم فرو رفتن نمی تونه جلوتو بگیره ... حتااگه مجبورت کنند بزرگترین دیگای فرینی رو بشوری ...
حتا اگه انکار بشی تا دست از امید برداری ... ه
حتا اگه به اشتباه بهت بگن که اشتباه می کنی فقط چون نگرانتند ... اما نمی دونند که این راه درست نیست ... و فقط باعث می شه زمانی که تو عمق اون لجنزاری دست و پا بزنی و بدتر غرق بشی ... دیگه حتا اون آدمای دلسوز و مهربون هم نمی تونند بهت کمک کنند .. کاش این جوری مدفون قبرستون انکارت نکنند...ه

اونقدر قشنگ نوشته بودید که نمی خواستم نظر بدم تا ارزششو با حرفای مزخرف خودم نیارم پایین .. اما خوب چه می شه کرد .. از دستم در رفت
;)
خیلی زیاد نوشتم ، الان که دقت می کنم می بینم که از پستتون هم طولانی تر شد...

:DDDDD
پیروز ، موفق ، شاد

ناشناس :

باز هم خوبه تابع هستی ما که رابطه ایم چندتا خط در هم وبرهم که حتی معادله هم نمیشه براش در نظر گرفت. پس صفت صعودی و نزولی برای من بی معنیه

ناشناس :

دارم فکر می کنم اگر این ها را نمی نوشتید شاید چند روز دیگر می نوشتمشان!!!البته مطمئنا به این خوبی و روانی از آب در نمی آمد

سینا ایروانیان :

@یاس:
خیلی ممنون باسه کامنت به این مفصلی. کامنتتون خودش یه پسته باسه خودش. فقط من یه جاهاییش رو متوجه نشدم، یه جاهای دیگه‌اش رو هم فکر کنم متوجه شدم، اما ربطش رو نفهمیدم. در هر صورت خیلی متشکرم.

@مهدی:
;) انت شیء عجاب. یعنی در لحظه‌هایی بیش از یک وضعیت داری؟ از وسط می‌ری به دو طرف؟

@مرضیه:
خیلی ممنون نظر لطف شماست. قطعا خیلی بهتر در میومد

ناشناس :

Vous savez que "la légende de la création" est inévitable

ارسال یک نظر

جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.