برگرفته
از میرزا
پیکوفسکی ...
مکعب
برگشت به کره
گفت: تو در هیج
زمینهای
اعتقاد مشخصی
نداری، جهتگیری
نکردهای. نسبت
به همهچیز و
همهکس با ملایمت
برخورد میکنی،
هیچ وقت حرف
تند و تیزی نمیگویی.
من مطمئن هستم
تو هرگز نمیتوانی
با این روش
راه را به آخر
برسانی. همین
مدارا دست و
پایت را میبندد.
کره گفت: تا
پایین کوه
مسابقه بدهیم؟
7 نظر:
سلام سینا جان
خوبه که تو هم شروع کردی.
خوب مینویسی
موفق باشی...
سلام امید جان.
اینا الکیه ها، جدی نگیر. اون بالا هم نوشتم که این وبلاگ نیست. همین طوری، دور همیم. در هر صورت مرسی از لطفت...
بيخود كردي كه وبلاگ نيست. مگه دست خودته؟
مگه من مسخره تو هستم كه هي بيام اينجا بعد ببينم كه خاليه!!!
حقا كه شلماني !!!!
به به، مهندس. امپراتور نرمافزار آینده ;) شلمان با..ته ماکا... ولی جدی اینجا فعلا یه جور کلکسیونه از چیزایی که به نظرم جالب اومده (با ذکر منبع البته).
Wind saw the sphere and ask him to climb the mountain.
Some stones at the heart of earth ,moved the mountain.
Galaxy cycled to the end.
Nice point of view. Thanks, Ms. Jalili, for your precious comment.
سلام شما من را نمی شناسید من هم شمارا همچنین.
فقط اینکه قرار نیست مکعب برنده شود اما مهم این است که توانسته کره را وادار به مسابقه کند...
نتیجه ی اخلاقی اش با خودت...
ارسال یک نظر
جهت نمایش صحیح آدرس سایتتان، حتما قبل از آدرس //:http را درج کنید.