متولد سالهایی
بسیار نزدیک
به میلاد مسیح.
به روایت فیلم
آخرین وسوسهی
مسیح (که فیلمی
نیمه تاریخی و
تخیلی است، و
گرچه ارزش تاریخی
زیادی ندارد،
اما ارزش
عرفانی بسیار
زیادی دارد) وی
از کودکی با
مسیح بزرگ شده
بود و این دو یکدیگر
را از همان
زمان بسیار
دوست داشتند. در
جوانی مسیح به
بهانهی
مادرش از
ازدواج با وی
طفره میرفت. مریم
مجدلیه بعد از
مدتی سر خورده
و سپس تنفروش
شد. ماجرای تنفروشی
وی در بسیاری
از انجیلها
آمده. روزی
مردم، او را
به بیرون شهر
بردند به این
قصد که وی را
سنگسار کنند.
مسیح مقابل
مردم و مقابل سنگهای
آنان میایستد
و می گوید: «... بسیار
خوب آن قدر بر
او سنگ بیندازید
تا بمیرد. اما
سنگ اول را کسی
به او بزند که
خود تا به حال
گناهی نکرده
است.» ... سنگها
به زمین میافتند
...
در تاریخ
از مریم مجدلیه
به عنوان یکی
از مومنترین
زنان مسیحیت یاد
میشود. انجیلی
نیز به او
منسوب است که
تعریف وقایع
در آن از دیگر
انجیل ها به
قرآن نزدیکتر
است. حتی برخی
معتقدند که مسیح
با وی ازدواج
کرده، و صاحب
فرزند شده، و
نسل مسیح از این
طریق ادامه پیدا
کرده. این
اعتقادات در
کتابهایی
چون «خون
مقدس، جام
مقدس» و اخیرا «رمز
داوینچی» منعکس
شده. این گروه
معتقدند، جام
مقدسی که مسیح
از آن سخن
گفته، نه یک شیء
بلکه خود مریم
مجدلیه است.
این که تا
چه حد عقاید
مختلف ممکن
است حقیقت
داشته باشند
اصلا مهم نیست.
آن چیز که مهم
است سرگذشت مریم
مجدلیه است و ... ما.
ما هر روز
بدون سنگ او
را سنگسار میکنیم،
بی این که بیگناه
باشیم. وقتی
داستانش را
برای کسی (شاید
خود من و شما) تعریف
میکنی، با
نگاهی شکاک و
ظاهری
عاقلانه از تو
می پرسد: «مطمئنی
این داستان
تحریف نیست؟». ذهنها
قبول نمیکنند،
چنین زنی روزی
تنفروش بوده.
نگاه ما به
انسانها بسیار
اعورانهتر
است از نگاه شیطان
به انسانها. اگر
پوشش زنندهای
در فردی ببینیم
با نیشخند و
کنایه به او
صفتی نسبت میدهیم
(و با وجود
گناههایمان
سنگ را پرتاب
میکنیم). از
کجا معلوم او
عاقبتی بهتر
از تک تک ما
نداشته باشد.
ای انسانهای
پاک و بیگناه
و زاهد، اگر
فرد زشتکرداری
سر راه زندگیتان
دیدید، رهایش
کنید، حتی به
وی فکر نکنید،
قضاوت نکنید،
و خود را باشید،
که گناه دگران
بر شما
نخواهند نوشت.